من همانم ، همانى كه از خود بريده ام ، نگاهى به دور ندارم ، راهى به آنجا ندارم ، به نزديك نگاه نمىكنم ، در آنجا جايى ندارم ، كمى غم دارم ، ولى اشكى ندارم ، اندكى لبخند ، ولى قلبى ندارم ، چه كنم . . . . آينه ها شكسته اند ، زخم خورده ام ، اما دردى ندارم ،
دوست و رفيق ؟ وفايى ندارم ، خيلى دور خيلى نزديك ، دستى براى نشان دادنش ندارم .
آينه ها شكسته اند ، حال در اين داشته ها و نداشته ها به دنبال آينه كه خود را در آن ببينم ، نگاهى سرد كه وجودم را هنوز مى لرزاند ، زيبايم ؟ زشتم ؟ آينه اى براى ديدن نيست . . . . .
:: برچسبها:
آينه ها ,
شكسته اند ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...