خودم از قبيله عشقم ، نگاهم از آب پاك كوه ، دستانم به گرمى خورشيد .
آيا كسى هست ياريم كند ؟
كسى هست گوشه چشمى نگاهم كند ؟
درد دلم را كسى ميشنود ؟
تو كه مى آيى و ميخوانى و نظرى از روى دلسوزى ميگذارى و ميروى !
دل گيرم از چشمان خسته روزگارم ، تو كه آمدى ياريم كن كه جا نمانم از قافله ام ، دلسوز باش و نظر به اجبار نده ، قلبم فدايتان .
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2