.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 29
:: بازدید ماه : 622
:: بازدید سال : 1271
:: بازدید کلی : 25313

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

سيب سيزدهم
جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 17:38 | بازدید : 281 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بوى سيب را شستم از ميان لباسم ، گناه خورده سيب را تا به كى ،از سيب بيزارم از درخت آن بيم ناك . زندگيم در پاى درخت سيب گذشت ، بيزارم از ناگفته هاى زندگيم شانه خالى كنم ، بمانم يا بروم ، سرد اما پر اميد در حصرت سيبى ديگر كه از شاخه بيفتد ، تا باز بوى سيب را تجربه كنم ، ناخواسته به اينجا رسيدمو خواسته در اينجا ميمانم ، تا به 13 سيب . سيب 13كه از شاخه افتاد آن را در كنارى ميگذارمو خون گريه ميكنم ، از بابت آن 12سيب ، شاهد ميخواهم ، سيب سيزدم را شاهد ميگيرم ، بر آن نقش از خود ميكشم به آب مى اندازم ، تا دور دست ،

:: برچسب‌ها: گناه , سيب سيزدهم ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
( سرابى زيبا )
جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 11:3 | بازدید : 284 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بى صدا تر از هميشه صداش ميزدم ، نيمه جان ولى پرشور ، هنوز غروب خورشيد رو از ياد نبرده بودم ، آه از خلوتى كه گرفتارش بودم ، ساعت اينجا دير ميگذره ، خيلى دير ، تمام لحظات زندگيم رو با يك لحظه ديگه با اون بودن عوض ميكنم ، ولى كنج اين آسايشگاه شده زندگى من ، و او با يكى ديگه ، زخم خوردم از مردى كه عاشقم بود ، لحظه عروسى اون كنج ديوار قلبم تكيه داده بودمو نگاهش ميكردم ، تا روز آخر در انتظارش بودم ! اين بود كه ديوانه شدم و كارم به اينجا كشيد ، با اينكه چشمانم پر از اشك به كورى نزديكم ، زبانم ناى حرف زدن نداره ولى

:: برچسب‌ها: سراب رد پاى تو ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
بدون عنوان
جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 14:41 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
امروز آغوش گرمت رو از من دريغ كردى ، ساعت روى دستم رو خوب نگاه ميكنم ، و به خاطر ميسپرم ، پشيمونم كه چرا از ميون اين همه محبت ، گرماى مهر تو به قلبم نشست ، شاكيم ، از خودم و از تو ، حالا شكايت پيش كى ببرم ، خودم بودم كه انتخاب كردم ، بيخيالى ، اينطور بهتره ، ولى سخت ، ميخوام تنها بشم ،كاش هيچ وقت نميديدمت ، امروز رو به خاطر بسپار . اين جملات رو نوشت و براش پيامك كرد ، يه شيشه مشروب ، يك بسته قرص خالى كنارش ، ميون يك مشت برگ درخت ، لحظه هاى آخر ، جواب اومد ، ولى جوابى برنگشت ، زنگ پشت زنگ ، پاسخى نبود . .

:: برچسب‌ها: عشق , مرگ , رهايى , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
پرده نمايش خاليست
جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 8:34 | بازدید : 345 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
هنوز بعد از سالها ، پرده نمايش زندگيم خالى از بازيگر ، هنوز براى آن نمايشنامه اى نانوشته دارم ، گوشه پرده نمايش تنها يك صندلى ، كه گاهى خستگى از تن به در كنم ، خسته از روزى تكرارى ، از آمد و رفتهاى بيهوده ، چه كنم ، غمگينم در اين دنياى پر هياهو . نقش اول و آخر نمايش خودم هستم ، تو كه آمدى برايم نمايشنامه اى بنويس كه در آن عشق جايى داشته باشد ، زندگى معنا پيدا كند . آمدن و رفتنهاى شما عزيزان را تماشا ميكنم ، ولى هيچ يك حرفى براى گفتن نداريد ، با دلى خسته مينويسم ، حرفى براى گفتن ندارم ، خيال رفتن دارم خيالى

:: برچسب‌ها: خيال , بازگشت , تاريكى , نمايشنامه , پرده نمايش ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
گيتار . نواى گمشده
پنج شنبه 16 خرداد 1392 ساعت 7:8 | بازدید : 326 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
باز نيمكتى خالى در گوشه پارك تنهاتر از هميشه ، اى كاش گيتار داشتم ، آهنگى غمگين ميزدم ، به ياد آخرين بوسه او ! سخت خراب ميشوم ، و باز از نو ، انگار كه دنيا كارى به اين افكار من نداشت ، كاش باران ببارد ، ولى باريدن باران هم دردى از من دوا نمى كند ، سر به زانو ميگيرم ، انگار روزهاست كه بيكسى همدمى خوب شده براى لحظه تنهائيم ، كه بود چه زود آمد ، چه زود رفت ، بايد گيتارى بخرم ، كه نواى گمشده قلبم را بنوازم ، آهنگى كه از ته قلبم غمگين باشد و سوزه اين قلب شكسته ام آرام گيرد . با تو بودن سودى نداشت و بى تو بودن .

:: برچسب‌ها: گيتار , نواى گمشده ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
من عاشق روزهاى پر دردم
جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 7:20 | بازدید : 501 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
كاغذ تمام شد من هنوز در سطر اولم ، بگذار دوباره از نو بنويسم . پيش بيا ، آرام آرام ، نه زود نه دير . پيش بيا ، شاد ، نه غمگين نه خسته از روزهاى دلگير . پيش بيا ، زيبا ، نه زشت نه پر زه نفرت از شبهاى بى ستاره . پيش بيا ، سالها و ماه ها ، نه روزها و ثانيه ها . پيش بيا ، نه با درد و غم ، كه من خود شكسته عشقمو غمگين زه غربت . آرامم كن كه آرامش را به بهايى ناچيز فروخته ام ، به راهى نرفته كه بازگشتى در آن نميبينم . من پر از دردم دردها را يكى يكى شناختم حال اندوه اين سالها را با چه بشويم كه سياهى را درمانى نيست

:: برچسب‌ها: درد , آرام , منم , كه , بى , تو , آرامش , نيست ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
يك روز تنهايى به وسعت هزار سال
جمعه 3 خرداد 1392 ساعت 11:55 | بازدید : 309 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
يك روز به نام او آغاز كردم و روزى ديگر با ياد به پايان رسيدم ، يك روز به نام او چشم گشودم و روزى ديگر به يادش پلك بر هم گذاشتم و چشم بستم ، آى تمام دنياى تنهائى من ، چه زيبايى ، چه ساده ولى چه بى صدايى ، با تو از خود ميگويم ، با تو آرامم ، گوشه اى خلوت به نام خود ساختم ، به ياد او ، حال از همه خسته ، دل شكسته ، باز آمدم تا بگويم ، از همه بيزارم ، از آنهايى كه به نام عشق زخم بر دلم ميزنند ، دوست داشتن براى آنها مثل اسباب بازى شده ، دل زده ميشوند به كنارى پرتش ميكنند و يكى ديگر ميخرند ، سلام ميدهم جوابم نيست

:: برچسب‌ها: غروب , شب , ميانه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...