بوى سيب را شستم از ميان لباسم ، گناه خورده سيب را تا به كى ،از سيب بيزارم از درخت آن بيم ناك . زندگيم در پاى درخت سيب گذشت ، بيزارم از ناگفته هاى زندگيم
شانه خالى كنم ، بمانم يا بروم ، سرد اما پر اميد در حصرت سيبى ديگر كه از شاخه بيفتد ، تا باز بوى سيب را تجربه كنم ، ناخواسته به اينجا رسيدمو خواسته در اينجا ميمانم ، تا به 13 سيب .
سيب 13كه از شاخه افتاد آن را در كنارى ميگذارمو خون گريه ميكنم ، از بابت آن 12سيب ، شاهد ميخواهم ، سيب سيزدم را شاهد ميگيرم ، بر آن نقش از خود ميكشم به آب مى اندازم ، تا دور دست ،
:: برچسبها:
گناه ,
سيب سيزدهم ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0