حال كه در دل شب تو خوابى و من بيدار ميتوان نوشت ! ميدانم كه باز نميدانم از تو ميگويم چه عاشقانه دل بة خواب سپرده اى به دور از غوغاى روزهای سرد من ، شبها از پشت پنجره اتاقم تنها از روى عادت نگاهت ميكنم ، دختركه روياهايم را با تو ميسازم ، انگار كه خواب را از پلكم ربودى تا خود آسوده بخوابى ، به خواب نميديدم شبها كارم هر شب ديدن تو در وقت خوابت باشد ، نگو ديد زدن است كه ديد زدن شب و روز نميشناسد ، شبهايم را بيخواب ميمانم تا سيلى نخورم ، تا رنجى نبينم كاش ميدانستى كه نگاهت ميكنم چه آرام خوابيدى . . . . . . . .
:: برچسبها:
شب نامه ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...