در انتهاي دنياي بي مثال من تنها يک چيز وجود داشت و آن تابلويي بود از سر گذشت من .سرگذشتي که هيچ کس نخوانده . بر روي تک تک کلمات آن برگها خانه کرده .نم تمام وجودش را گرفته . من اينجا کنار سنگ سرنوشت مينشينم با تکه اي آهن روي سنگ مينويسم يادت بخير .يادت گرامي .گه بودي کجا بودي چه شدي .من : تنها چراغ بي فروغ روزهاي دردم .من تنها ناجي شبهاي پر دردم .بي مثالم . بي آلايشم .پاکم . من سرنوشت تمام آدمهاي پر دردم . من همانم که تنها بي تو ماندم ولي افسوس ديدار سخت . و تنها من اينجا مانده ام کنار سنگ سرنوشت . باشد که سرنوشتم شوم نباشد مثل خيلي ها تلخ نباشد و زهرمارم نکند .
:: برچسبها:
شبهاي بي ستاره ,
سرگذشت ,
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22