.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 33
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 35
:: بازدید ماه : 33
:: بازدید سال : 1861
:: بازدید کلی : 33481

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

با تو بودن برام . . . .
پنج شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 4:40 | بازدید : 495 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
باز غروب كنار نيمكت پارك من موندمو يه مشت خاطرات كه از تو برام مونده ، خاطراتي كه هر روز با اسم تو شروع ميشه با تو بودن برام شده يه آرزوي دست نيافتني چرا ؟ چرا نميشد حتي يه لحظه با تو بودن برام مثل يه عطرگل كه هميشه واقعيته واقعي بود ، صدامو ميشنوي ؟سرم رو هنوز به نيمكت ميمالم دلم تنگه براي با تو بودن ، با صداي بلند دارم داد ميزنم هنوز و هر روز دوستت دارم ،مثل روزاي اول كجايي ؟ هنوز هر روز به يادت به نيمكت پارك سري ميزنم با اينكه ميدونم نيستي با اينكه ميدونم نميتوني باشي چون هر پنجشنبه كه ميشه خودم كنار سنگ قبرت دوتا شاخه گل سرخ ميزارم بدون يه روزي يه جايي باز با تو بودن برام مثل ديدن هر روز خورشيد واقعي ميشه راحت بخواب ، شب بخير .
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
زمان بی تو بودن
شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 1:52 | بازدید : 515 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
در آنجا که ای کاش روزی به آن برسم زمان بی تو بودن را تجربه خواهم کرد . آن زمان هیچ چیزو هیچ کس نمیتواند بماند . آنجا که رنج و عزابم را پایانی است . پایانی که آغازی در آن نیست . ای آنی که در دلت میگوئی دیوانه ام ، آری دیوانه ام ، دیوانه ای که دفتر دلتنگیش برگه کاغذ کاهی نیست ، دیوانه ای که زندانش دیوانه خانه نیست . ای کاش که برگی از هزاران گل این دنیا بودم . هر نفسم رنجی است بر قلبم که هرگز آن را پایانی نیست . به میان ستاره های آسمان برایم جائی نیست ، سپرده اند که به بهشت راهم ندهند ، سپرده اند که جهنم را برایم خانه ای ابدی قرار دهند . ای کاش از غروب خورشید انتظار می آموختم ، ای کاش دل تنگیم را با ماه قسمت میکردم ، ای کاش . . . . . . . . رنگه قلبم تنها دو رنگ است سیاه و سفید ، هنوز عاشق ترینم ، چه باک از فراموش شدنم ، فراموشم نکن . راه برگشتم را به یاد تشنگی محبت ویران ساختم ، به یاده من باش فراموشم نکن . . . . . . بیقرار روزهای فراموشی گشتم ! کناری مینشینم بودن با خود را به تجربه ای تلخ میچشم ، از تنهائی میمیرم ، ای کاش دلگیر افکار پوچ خود بودمو خودآزاری میکردم ولی گفتنش چه سود که باشی و ردپای تو را ببینمو دوست داشتن از یادم برود ، این آخر خودآزاریست . صدایی می آید از دور صدای موج آب که میخواند چه حال غریبیست دلتنگی ، بدون کنایه بگو که دلتنگی ! بگو دلم تنگه خاطراته با تو بودن شده فکر خود را خسته تو ساختن کردم که ساده باشم با سادگی دلتنگی بیاموزم ، شبها قرارمان کجا بود یادم نیست سراغت را از که بگیرم از کجا تو را بیابم چشمانم مثل باران چه عاشقانه میبارند ، کلام دلتنگیست .
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تمام دنیای من (به یاد شهید مصطفی احمدی روشن)
شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 19:59 | بازدید : 582 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

یک قاب عکس که عکسی در آن نیست ، یک گلدان که گلی در آن نیست ، یک لیوان که آبی در آن نیست . این است تمام دنیایی که از خود ساخته ام ، این همان دنیایی است که در ته قلبم برای خود ساخته ام . غم بی پدری را از که باید پرسید میدانی ؟ برایت میگویم از کودکی که چند روزی است پدرش رفته و نیست ، پدرش را کشتند و او هنوز نمیداند ! چند روز گذشته و مادر نمیتواند بگوید که پدر نیست نمیتواند بگوید آنکه تا دیروز شبها لالایی پدرانه اش خوابت میکرد دیگر نیست . آی پدرا یه بچه بی بابا شده ، باباشو دشمنا گرفتن . تورو خدا آی پدرا وقتی شب میرین خونه وقتی بچتون میاد کنار در تا بگیره از نگاهتون خستگی رو ، یاد اون بچه ای که دیگه بابا نداره باش ، باباشو دشمنا ازش گرفتن ، دیگه آغوش پدر نیست که دلش قرص بشه ، دیگه آغوش پدر نیست که نگاهش بکنه دیگه آغوش پدر نیست که چشای پر زه اشکشو خاموش کنه ، آی پدرا آی پدرا ، یه بچه بی پدر شده ، اشکای بچه دیگه شونه ی بابا نداره ، ولی اون بچه بدونه که تمام باباهای ایران باباشن ، دلشو قرص کنه که تمام این باباها باهاشن ، اگه امروز نگاهش پر زاشکه بدونین فردا خار چشمه دشمنای نامرده . به یاد شهید مصطفی احمدی روشن و فرزند کوچکش علی . یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

 .


|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4