.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 17
:: باردید دیروز : 174
:: بازدید هفته : 373
:: بازدید ماه : 1273
:: بازدید سال : 2564
:: بازدید کلی : 26606

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

آرامش مهتاب
جمعه 30 فروردين 1392 ساعت 7:25 | بازدید : 369 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
ذره ذره ، آرام آرام ، به سوى مهتاب ، با خود درگيرم ، روى تپه اى بر بلندى مينشينم ، با چشمانم خيره به ماه ، حركتش را در امتداد آسمان تماشا ميكنم ، كاش ساده بودمو ، كمى احمق ، كه از زندگى باكى نداشته باشمو ، بيخيالى طى كنم ، سرزنشم نكنيد آرامشم را از مهتاب آموخته ام ، بيكسيم را از مهتاب آموختم ، ولى راز آرامش مهتاب در تنهائى اوست .

:: برچسب‌ها: آرامش , مهتاب ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
به ياد همتون
شنبه 24 فروردين 1392 ساعت 13:46 | بازدید : 367 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
سلام روز خوشم امروزه به خاطر نظراتتون اشكم دراومده فداى همتون .
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
* . سرنوشت دلبرى هاى مدام . *
شنبه 24 فروردين 1392 ساعت 12:30 | بازدید : 376 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
در انتهاى راه رفته ، با دستى خالى ، قلبى شكسته ، مانده بودم كه با خود چه كردم ! فرارى از هر كه مرا ميشناسد ، در تاريكى مى آيم و ميروم ، با ترس اينكه در گوشه و كنارى كسى مرا ببيند ، روزها مثل مجرمى در كنجى پنهانمو ، شبها مثل خفاشى پر ميزنم ، از ياد بردم هر آنچه به او گفتمو دروغ بود ، با او در اوج بودمو ، به بالا كه رسيدم رهايش كردم ، نفرتش از من تنها راستى و درستى زندگيم بود ، بى آنكه دركى از او داشته باشم ، برايش دامى چيدم به وسعت افكار معيوبم . دلبرى ميكردو بى خبر از هر جا ، حواس درستى نداشتو بيكسى هاى .

:: برچسب‌ها: نامه , نانوشته , بيرحم , دلبرى ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
مديريت وبلاگ
چهار شنبه 21 فروردين 1392 ساعت 11:3 | بازدید : 279 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
سلام امروز به نتايج نظرسنجى نگاهى كردم ، جالب بود ، تو همين درصد كم ميشه متوجه شد كه اين وبلاگ تو مسير درستى حركت ميكنه . دوست دارم بيشتر يه جمع دوستانه داشته باشيم تا يك وبلاگ خشك و بيروح باشه . دارم سعى خودمو ميكنم ، چه ميشه كرد ، نميشه همه با نوشته هات موافق باشن ، ولى نااميد شدن تنها چاره كار نيست . آرزو دارم اين وبلاگ به مكانى امن براى دلهاى شما باشه ، به همه شما اميد بستم ، و اميدوارم . فداى همتون .
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
. : آينه ها شكسته اند : .
شنبه 17 فروردين 1392 ساعت 23:0 | بازدید : 280 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
من همانم ، همانى كه از خود بريده ام ، نگاهى به دور ندارم ، راهى به آنجا ندارم ، به نزديك نگاه نمىكنم ، در آنجا جايى ندارم ، كمى غم دارم ، ولى اشكى ندارم ، اندكى لبخند ، ولى قلبى ندارم ، چه كنم . . . . آينه ها شكسته اند ، زخم خورده ام ، اما دردى ندارم ، دوست و رفيق ؟ وفايى ندارم ، خيلى دور خيلى نزديك ، دستى براى نشان دادنش ندارم . آينه ها شكسته اند ، حال در اين داشته ها و نداشته ها به دنبال آينه كه خود را در آن ببينم ، نگاهى سرد كه وجودم را هنوز مى لرزاند ، زيبايم ؟ زشتم ؟ آينه اى براى ديدن نيست . . . . .

:: برچسب‌ها: آينه ها , شكسته اند ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
دخترك خيال من
دو شنبه 5 فروردين 1392 ساعت 16:19 | بازدید : 283 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بارها در خيال ساختمش ، راضى نبودم ، خرابش كردم ، موهايش را بلند كشيدم ، به رنگ مشكى ، با قدى بلند و شانه اى صاف ، هيچگاه صورتى از او نكشيدم ، حتى برايش اسمى نگذاشتم ، لباسى بلند و فاخر بر تنش كردم ، با خوشيها و غمهايم آشنا شد ، نه گريست نه خنديد ، چه ميشد كه نبود ، با مدادى مشكى به روى كاغذى سفيد به اميد شبهاى بى ستاره ام نقاشى اش كردم ، گذرى را در عمر با او زندگى كردم ، بى فايده بود ، سعى كردم سخن گفتن را به او بياموزم ، ياد نميگرفت ، سرد و بى روح در گوشه اى ، مينشست ! ، نه من او را ميديدم و نه او نگاهم

:: برچسب‌ها: دخترك , خيال , من ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...