.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 110
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 110
:: بازدید ماه : 114
:: بازدید سال : 3666
:: بازدید کلی : 35286

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

گداى عشق
یک شنبه 27 اسفند 1391 ساعت 9:17 | بازدید : 384 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
دست دراز ميكنم ، به سوى دوردست ترين عشق ، از ميان تك تك اين محبتها يكى را انتخاب ميكنم ، با اينكه درد بسيار دارد ولى محبتش به همه دنياى كوچكم مى ارزد ، سخت ولى مهربان ، گريان ولى بيكس ، بريده اما پر اميد ، شاهد از غيب كجاست ، هم درد روزگار عشقهاى توخاليم ، هراسان و نالان ، در به دره كوچه هاى تنهايى باز به در خانه عشق رسيدم ، تنها ولى پر اميد بر در خانه عشق كوبيدم ، صدايش زدم ، پاسخى نشنيدم ، از اين درب نيز ميگذرم به اميد فردايى بهتر ، به اميد چراغى روشن كه در دست بگيرم ،
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
شناسنامه
جمعه 25 اسفند 1391 ساعت 11:48 | بازدید : 397 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
يك دفترچه به رنگ قرمز ، كه وقتى به دنيا مياى واست ميخرن ، و هر اسمى كه دوست داشتن اولش مينويسن ، با اميد و عشق ، غرق در شادى و شور ميشن ، سطر دوم نام خانوادگى ! نام پدر نام مادر ، سطر به سطر به ترتيب ، پشت سر هم ، هويتى كه از تو ميسازن و باقى ميمونه ، دفترچه اى كه برگه ازدواج داره ، برگه طلاق داره ، و برگ فوت . از هر برگى مثل برگ رأى بارها استفاده ميكنى ! ولى از برگ فوت يكى ديگه واست استفاده ميكنه ، توضيحات ، برگ مهرهاى ضرورى همه و همه از تو يك شهروند ميسازه ، بدون اين دفترچه يك مرده به حساب مياى و با اون

:: برچسب‌ها: شناسنامه , ايران , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب ...
بوى سيب
دو شنبه 14 اسفند 1391 ساعت 5:23 | بازدید : 734 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
چه جاى ساكتى ، از هيچ جا صدايى به گوشم نميرسه ، همه رفتن ، رفتنو با رفتنشون منو با پدرى كه سالها نديدم تنها گذاشتن ، چه حس عجيبى با اينكه سالهاست نديدمش ولى واسم غريبه نيست ، تا حالا كجا بودى ؟ زيره يه مشت خاك داغ ؟ چرا از تنت فقط همين يه پلاك و چند تا استخوان واسم آوردن ، تو كه پر كشيدى مادرم پر كشيد ، موند رو پيشونيم دختر شهيد ، حالا يه پسر دارم 12 سالشه ، تو حال خودم بودم ، كه پسرم گفت : مامان بوى سيب مياد ، ديدم راست ميگه ، انگار تو قبر پدرم باغى از سيب باشه ، بوى سيبى كه مست ميكنه هوش از سرم برد . . .

:: برچسب‌ها: بوى سيب ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب ...
زيباترين رؤيا
جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 10:23 | بازدید : 358 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
درك نميكنم آنچه را كه تاكنون خواب ديده ام ، در رؤيا و بيدارى آنچه را دوسث دارم مجسم ميكنم ،به خود وععده بهترينها را ميدهم و آن را در خواب جستجو ميكنم ، واقعيت تلختر از آنيست كه خود را شيفته آن كنم ، به خوابهايم پناه ميبرم و از واقعيت گريزان ميشوم ، در خوابهايم خبرى از درد و غم نميابم و گوشه اى دنج براى خود از خواب و اندكى بيدارى ميسازم ، زشت و زيبا را در هم مى آميزم چيزى ميسازم با دلم سازگارتر . از كجاى دنيا پله پله به اينجا رسيدم نميدانم ، از خود تصويرى ميبينم كه در بيدارى از آن خيلى فاصله دارم ، خوشحالم

:: برچسب‌ها: رؤيا يا واقعيت , كدامش ؟ ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب ...
غروب
جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 7:36 | بازدید : 428 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
چه ساده ، چه پاك ، چه بى دردسر ،لا به لاى هرچه كه هست ، خوب به چشم مى آيد و ميرود ، بى آنچه داشته باشد منتى است از وجودى كه سرشار از پاكيست ، تشنه ام ، تشنه ى يك جرعه غروب در اوج تنهائيم ، ساكتم ولى در درون طوفانم ، طوفانى كه غروبى به وسعت يك درياست ، كشتى شكسته ام ، كشتى شكسته كه ساحل تنهائيم پر شده از مرغان ماهى خوار ، نوك ميزنند بر تنه خسته و بى جانم ، پا در شنهاى ساحل ، چشم بسته ام تا نسيم غروب بر صورتم مرهم شود ، شوق پريدن دارم ، چون پرنده اى كه بال ميگشايد از براى روزى كه ديگر آسمان نيز با وسعت بيكران

:: برچسب‌ها: غروب , دانه , آسمان , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب ...