از کنار درخت بید برکه . از همان جایی که روزی خانه ی امیدم بود . سر به زانو داشتم ، دل به آب و چشم به راه سر پل ، تا که شاید برسد باره دگر ، تا که گوشم برود در دل باد ، یاد ایام بخیر ، یاد آن روز که در برکه ی چشمش آشیانی داشتم ، آن هوای دم صبح آن نسیم لب آب ، یاد ایام بخیر ، کاش که باز این دلم نای سفر کردن داشت که به دریا بروم ، که دگر بار بشویم غم دل ، غم دل با که بگویم ! با که بگویم که همانم که سفر کرده به سوی آشیانه ، که در آن سوی چراغ لب ایوان دلم تاریکیست ، که دگر راه به سوی آشیانه نرود . خانه دوست کجاست ؟
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2