|
|
|
|
|
پنج شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 19:57 |
بازدید : 763 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
گذشته را با چه تلافى كنم ، با اشك ، خستگى را با چه تلافى كنم ، با خيره ماندن به طلوع خورشيد ، سرزنش ها را با چه تلافى كنم ، با سيلى . آنقدر خسته از كارم كه اشكم در آمده ، ولى حقوق سر برج خستگى كار را تلافى ميكند ، از درد به خود ميپيچم ، مثل مارى كه پونه گريزان است ، به خانه برميگردم خاك آلود و خسته ، ولى با لبخند تلافيش ميكنم . شب خوش .
:: برچسبها:
تلافى ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 15:2 |
بازدید : 308 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
نورى ضعيف ، با چراغهاى گوناگون و رنگارنگ ، هر كه را نگاه كنى غرق در افكار خود به سويى در گذر ! اما من اينجا روى پلى كه هر كسى آرزوى ايستادن روى آن را دارد ، غرق در خيالاتم ، گذر باد در ميان موهاى پريشان ، با نم نم باران روى آنها ، خيسى موهايم را حس ميكنم ، سردى آن تا اعماق وجودم خانه كرده . به هر سو كه چشم باز ميكنم زيبا رويى در گذر ، با نگاهى سرد ميگذرد ، باز مرام زيبا رويان مملكت خودم گرم ، اين آدمها به مترسكى خسته شبيهند كه بويى از احساس نبردند ، جاى گيتارم خالى اين آدمها با صداى آهنگ از خود بى خود ميشن
:: برچسبها:
شبهاى لوسانجلس ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...
شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 1:42 |
بازدید : 373 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
از كنج يك خرابه ، از آتش گناهم ، هنوز دارم ميسوزم ، هنوز بى تكيه گاهم ، هر روز به جاى خونه ، سرم به آسمونه ، درد و غم دوراهى ، هنوز توى گلومه ، از روى پل تو بارون ، هرشب كنار ناودون ، هنوز دارم ميخونم ، چرا دلم پريشون ، آتيش گرفته قلبم ، سرما اثر نداره ، دستام داره ميسوزه ، از سرخى عالاله ، تفنگ و آتشو خون ، زخم و درد و گلوله ، يه عالم عشق و مستى ، براى من نشونه ، از گوشه اى يه بچه ، كه مادرش كنارش ، هنوز داره ميخنده ، زخمى و غرق خونه ، هر روز توى خيابون ، يه آدمى ميميره ، از زخم اون گلوله ، خونها فرش زمينه
:: برچسبها:
اشعار انقلابى ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
یک شنبه 8 بهمن 1391 ساعت 8:4 |
بازدید : 385 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
چشمانت را به رنگ آبى آسمان دوست دارم ، زندگى را با تو به بهانه با تو بودن دوست دارم ، آن وقت كه در باران سرد پائيز بى تو خيس بى مهرى شدم كجا بودى ، گفتى با سيلى مرد باش ، كودك بودنم را به مردى نخواهم فروخت ، كجاى دنيا بروم كه سردى خاكش دهانم را پر نكند ، زنده بودن را با چه چيز معامله كنم ، گل نازم باز آسمانم بى ستاره شده ، مثل ابرها دلم پاپاره پاپاره شده ، بوى عطر تنت شبو تنهائى ماه و ستاره ، باز گل دادن بى منت گل ناز زيباست ، من هنوز مجنون زيبايى گل نازم ، گل وجودم خشكيد و پرپر شد ، پرپر شدم مباركت باد
:: برچسبها:
فانوس ,
گنجشك ,
صدا ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 1:45 |
بازدید : 326 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
از ديروز گفتم ، از امروز گفتم ، از تلخى از شيرينى زندگى ، از غم از غصه ، از آه از ناله ، از بى وفايى بى منت ، از آشيانه پرنده مهاجر ، از زير و روى زندگى خوب نوشتم .
خوب و بدش با توست كه وقت پر ارزشت را براى خواندن نوشته هاى من ميگذارى .
امشب از چيزى ديگر مينويسم ، از راز .
از محدوده بى كمو كاست يك مرز كه از دست به دست شدنها از كنايه ها از برگ برگ زندگى ، فاصله ها ، ديگر نميگويم اى كاش چون در آن معنى خاصى نميبينم ، معنى زندگى هنوز باز برايم نامفهوم مانده ، هنوز رؤياى كودكى كابوس شبهاى بى ستاره ام شده
:: برچسبها:
هنوز كودكم ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 16:55 |
بازدید : 403 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
به اطرافت خوب دقت كن ، همه چى مثل روز قبله ، همه چيز غير خودت كه از همه چيز گذر ميكنى و به حال و هوايى ميرسى كه واست خيلى آشناست ، سرنوشت باهات بازى ها داره ، ولى درك اين موضوع خيلى دشواره ، مثل من كه وقتى علم پيشرفت كرده بايد تو اتوبوس وبلاگم رو آپديت كنم ، سه روز بود هرچى تو سرم بود نميشد بنويسم ، اتوبوس و تكون خوردن هاى مدام مثل اين ميمونه كه لب ساحل باشى ، مسافرها هركدوم يه سوژه هستن واسه نوشتن ، امتحانش كن ضرر نمى كنى ! [ من محمد 27 سال دارم ]
:: برچسبها:
اتوبوس ,
ايده ,
سوژه ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
چهار شنبه 22 آذر 1391 ساعت 23:37 |
بازدید : 377 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
ساعت چهار صبح ديگه نايى واسه بلند شدن نداشتم ، پيش خودم اتفاقاتى كه واسم افتاده تا صبح يكى يكى مرور ميكردم ، يه قلم يه كاغذ تو تاريكى اتاق پيدا كردم پناه بردم به نورى كه از پنجره به داخل مى تابيد ! قلم تو دستام شروع به نوشتن كردم .
اينجا من هستم و مشتى خاطرات كهنه كه شبها آزارم ميده ، حالا يه قلن دارمو يه دنيا وقت . . . .
ولى افسوس كه خوابم مياد ، درد تمام بدنم رو گرفته ، دلم ميخواد يك عمر خواب برم ! دلم ميخواد هرچى تا حالا به سرم اومده بود يك خواب بيشتر نباشه كه راحت ازش بيدار ميشدم .
نميگم چرا ! ميگم چطور
:: برچسبها:
زنده ,
زندانى ,
دار ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب ...
شنبه 18 آذر 1391 ساعت 12:32 |
بازدید : 400 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
خوب نگاه ميكنم ، به دستهاى خالى كه به اميد روزهاى خوش به آسمان بلند ميكنم ، سر به آستان دوست كه نزديك ترينه به من ، آرام آرام كه آمده ام سجده شكر به جاى آورم كه همه چيز دارمو راضى باشم از زندگى ، زياده نخواهمو دل باز كنم . با اينكه دستهايم خاليست ولى به اميد روزهاى بهتر خوشم با قلبم و خداى خودم .
:: برچسبها:
متولد ماه مهر ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
سه شنبه 7 آذر 1391 ساعت 23:33 |
بازدید : 418 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
بى ترس تكرار ، نگاه به تو كه بهترينى ، از دور يا نزيدكش مهم نيست ، بى آنكه خيالى باطل در دل داشته باشم ، ولى روز و شبهايم با خيالى از تو كاخى ساخته ام با رودهاى پر آب و جنگلى خرم ، دست به دست قدم زنان چون كبوترانى عاشق پر ميگيريم به تك درخت قرار عشق ، در رؤيايم تو را دختركى سياه مو ، مهربان ، خندان ، پر از عشق ميبينم ، كه با تو بودن را تجربه ميكنم .
برايم مهم نيست كه دنيايم تو باشى يا نه مهم خيالى است كه از تو ميسازم و با آن زندگى ميكنم . كاش محبت خريدنى بود كه آسانى اين محبت راحت به دست مى آمد ، چه كنم . .
:: برچسبها:
خيال ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب ...
جمعه 26 آبان 1391 ساعت 20:38 |
بازدید : 400 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
در سرماى كشنده زمستان ، در ميان باد سرد و پر سوز بر روى پل به انتظارش ايستادم ، به انتظار آغوشى گرم كه در حسرتش امروز راهش ميبندم ، نگاه عميق به دور به جايى از خط افق كه او از آن سو مى آيدو من به انتظار اويم ، دلى پر درد ، چشمانى پر خون ، دستانى لرزان ، همه از لحظه آمدنش خبر ميدهد با او چه بگويم ؟ از او چه بخواهم ؟ با كدامين كلمات زندگى بدون او را برايش معنا كنم در زير چشمانم با چه رنگى خط چشمى بكشم كه خواستنى تر باشم سايه چشمانم را چگونه بكشم كه دلش را بربايم سرزنش و ملامتم نكنيد بر گذر گاه عشق ايستاده ام
:: برچسبها:
گذر گاه ,
عشق ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
شنبه 20 آبان 1391 ساعت 16:0 |
بازدید : 430 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
وقتى كه زير عهدى كه بستى ميزنى ، ياد روزى ميوفتى كه گير بودى و براى خلاصى از مشكلت با كسى عهدى بستى ، دلت ميخواد بتركه از هرچى بد و بديه ، بزار صادق باشم با اينكه ممكنه صداقت و حقيقت تلخ باشه ، با خدا عهدى بستمو ،امروز زير عهدم زدم ،يه جور حس پوچ بودن ، بدبختى ، دربدرى و سردر گمى رو دارم ، ولى ميدونم كه باز بسوى خدا بر ميگردمو دست نيازم رو باز بسوى خودش ميگيرم . فقط خود خدا ميدونه كه چقدر مشكل دارم كه تو حلش موندم . شب همگيتون خوش . دعام كنيد آدم باشم .
:: برچسبها:
عهد ,
قول ,
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
چهار شنبه 17 آبان 1391 ساعت 3:29 |
بازدید : 445 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
عمرى را به دست و پا زدن گذر كردم ، چه حيف كه زمان را به تباهى به سر كردم ، كاش كه زمانى دست به سر بودمو بس ، ولى نگاه به دست كسى نميكردم ، سخت شد زمان براى زندگى كردن ، چه كنم رازيم به مردن خطر كردم ، خانه اى ويران بر افكارم كشيده ام ، كه سالها به خيالش سر به گريبان گريسته ام ، چه زمانها به ياد پنجره باز خانه ات ، تا صبح سر به بيابان زدم گريختم گذر كردم ، امروز زمانه سر به سرم ميگذارد و من ، سر به سر مردمانه زمانه چگونه زيستن را نظر كردم ، گلهاى پژمرده شمعدانى من ، چگونه ميشود كه شكوفه كند
:: برچسبها:
شعر ,
كتاب زندگى ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...
یک شنبه 7 آبان 1391 ساعت 19:53 |
بازدید : 481 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
سلام به همه بچه هاى لوكس بلاگ . سعى دارم جهت و سمت و سوى وبلاگ رو كمى تغير بدم و مشكلات زندگيم رو كه پر از چراهاى بى پاسخ به زمين خورده از زمين بلند كنم ، جهت و هدفى تو زندگى پيدا كنم و براى چراهاى زندگيم پاسخى پيدا كنم ، سعى دارم زندگى ساز باشم و توان زندگى كردن رو در خودم افزايش بدم زندگى كردن رو ياد بگيرم ، چرا ؟ چون تا به اين سن كه رسيدم كسى زندگى كردن رو يادم نداد ، نگفتن راه از چاه ، نگفتن مشكلات راه حل داره ، براى زندگى كردن خودم راهى شدم و به مشكلاتى رسيدم كه خودم ايجاد كردمو از حلش عاجزم دعام كنيد
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
یک شنبه 7 آبان 1391 ساعت 18:59 |
بازدید : 486 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
كم كم به ميانه ، چشم در هر چه ببيند ميچرخد ، به هر سو كه نگاه كنم سر به سر سكوت است و سكوت .
تا به كى سكوت تا به كى بى فروغ و سر مست از جامعه اى بيخيال كه غرق در افكار بى ثبات كه مثل معلمى چوب به دست برايت ميخوانند و ميگويند بنويس . درست و نادرستش با آنهايى است كه سهم زندگى من و تو را از ما ميگيرند و دم از حمايت %99 درصد ميزنند .
هموطن امروز زمان سكوت است .
نگاه ما به دستان هر كه باشد ، سكوتمان پر معناست ، نگاهمان به هم خيره ولى بى مثال ، براى تو ميگويم كه سخت غرق خوابى در مجلسى كه 72 شهيد دارد و حال . .
:: برچسبها:
ايران %99 ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...
یک شنبه 23 مهر 1391 ساعت 2:36 |
بازدید : 444 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
آهنگ بى مثال چشم هاى خيره ات را در چه جستجو كنم ، با كدامين نگاه روزهاى خوش با تو بودن را رغم بزنم ، از چه چيز براى كشاندن تو به كنج گوشه قلبم استفاده كنم ، تا كجا منتظر ، تا به كي انتظار ، سرماى وجودم تا به كى چشم به راه گرماى وجود تو ؟ ماندم ، با رفتنت ماندم ، با نبود تو ساختم آنچه را كه با نبودن تو نداشتم .
بيخوابى و تنها نشستن سوغات من براى تو ، از سفر نرفته كه باز گشتم ، و از آن پشيمان !
هنوز سايه دستان پنهان تو در ميانه تا به من رسيدن ¥
< تو كجايى >
:: برچسبها:
دستان پنهان ,
سرمه ,
غربت ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
چهار شنبه 12 مهر 1391 ساعت 10:5 |
بازدید : 380 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
به اطلاع شما ميرسانم ، وبلاگ شبهاى بى ستاره از شما جهت نوشتن داستانهاى عاشقانه دعوت به عمل مىآورد .
شما ميتوانيد داستان ، رمان و دل نوشته هاى خود را با عضويت در اين وبلاگ قرار دهيد ، تا در معرض ديد عموم قرار گيرد .
شرايط درج داستان ساده بوده و قابل اجراست .
1. داستان بايد كوتاه و مفهوم و قابل درك باشد .
2. داستان به هيچ عنوان نبايد داراى مطالب غير اخلاقى باشد .
3. داستان را به اسم خود و نام اصلى درج كرده تا مورد سوء استفاده قرار نگيرد .
( با تشكر )
:: برچسبها:
تبليغات ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سه شنبه 11 مهر 1391 ساعت 18:5 |
بازدید : 407 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
از امروز سختى و بدبختى شروع شد ، ديگه زندگى كردن تو اين مملكت يعنى داغ گذاشتن به دل ، سختى واسه چى تا كى ، تا كى با حقوق 600 تومن بسوزمو بسازم صدامم در نياد ، واى به حال اون بيچاره ها كه كميته امداد دوماهى 60 تومن ميده واسه سه نفر ، والا اگه كسى تو اين بدبختى اگه بيكارم بشم بدبخت شدم ، آهاى شماهايى كه با راى منو امسال من رفتين تو مجلس و حالا رفتين تعطيلات ، كى به درد من برسه ؟ مأمور شهردارى ؟
آخه چرا يه پرايد كه ارزش ساختش 4 ميليون تومنه امروز بايد بشه 13 تومن ؟ كى به كيه تو اين مملكت ؟
:: برچسبها:
سختى ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 10 مهر 1391 ساعت 10:22 |
بازدید : 432 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
يك بوم يا يك برگ كاغذ سفيد ، يك قلمو يا مداد ، با چند رنگ يا مداد رنگى .
يك خط ، خط به خط ، خط پيشانى ، خط ابرو خط ، خط چشم .
خط لب ، خطى ديگر براى چشم ، يك خط براى بينى ، چند خط براى صورت ، به خط مو كه ميرسم افشان ميكشم ، خط هاى گوش ، يك روسرى با خطى نيم دايره ، خط به خط تو را به روى كاغذ براى خود نقاشى كردم .
رنگ به رنگ روى كاغذ ، قرمز براى لبها ، آبى براى چشم ها ، مشكى براى موها ، كمى رنگ پوست قهوهاى يا تركيبى از قهوه اى و زردبه تصوير كاملى از تو ميرسم دورتر مينشينم خيره به كار دست خويش كاش واقعى بودى .
:: برچسبها:
نقاشى ,
تصوير تو ,
خيره ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمعه 7 مهر 1391 ساعت 11:20 |
بازدید : 473 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
نگاه كن ، اين منم ، به اندازه آسمان آبى بالاى سرم ، اين منم به كوچكى دستان نوزاد كوچك همسايه ، نگاه كن ، اين منم با گوشى پر از ترانه هاى غمگين كه غم دلم رو دو برابر ميكنه ، ولى خواننده غمگين ما سر شار از شادى و لذته .
تو دنياى زيباى من جا واسه همه چيز هست ، ولى جايى واسه كسى نيست ، دوست دارم اينو همه بدونن .
سرمست از زندگى ، بى صدا و آروم ، يك نگاه ولى سرد ، اين طرز نگاه كردن آدمو عوض ميكنه .
با باريدن باران زنده ام ، با نم باد مى رقصم ، به افق با رنگ خيال به گل با بوى خوش زنده ام
:: برچسبها:
سرمست ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 مهر 1391 ساعت 15:51 |
بازدید : 433 |
نوشته شده به دست همسفر |
( نظرات )
قربون آقايى برم كه دستش شفاست بى منت ، قربون آقايى برم كه مهرش شفاست به دل ، قربون آقايى برم كه حرمش نوره به چشماى ناپاكم كه گنبدش اشك پاكى به چشمم مياره ، قربون آقاى غريبى كه پناه غريبان ميشه ، قربون ضريح و بارگاهش يه تكه از بهشته ،قربون آقايى كه نگفته غم دلمو ميدونه جواب ميده ، آقا يه عمره نديدمت ، دلم هواى ديدنت داره ، ميگن ميطلبى ، از راه دور سلام آقاى خوبيها سلام آقاى مهربونى ، دلم نگاهم به مهرت منتظرم گوش به زنگ در يكى بياد بياد بگه امام رضا طلبيده بيام كنار حرمت ، منتظرم آقا جون منتظر . . . . . .
:: برچسبها:
منتظر ,
انتظار ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|