.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 56
:: بازدید ماه : 568
:: بازدید سال : 1217
:: بازدید کلی : 25259

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

چهره بارانى
چهار شنبه 29 آبان 1392 ساعت 1:25 | بازدید : 316 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
از ميان هزاران چهره ام تنها يكى برايم دوست داشتنى تر بود ، چهره بارانى ام ، زير قطره هاى ديوانه باران ، آنقدر ديوانه كه نوازش از يادشان رفته ، بيرحم تر از روزگار سهراب كه ميگفت : ( زير باران بايد رفت ) ، باران شهر من گريان است و بى شرم ، گويى شلاقى است بر چهره شهر ، شهر من زخم برداشته از اين همه درد ، به روى خود نمى آورد با ديدن چهره دردناك من ، از حال و هواى شهر من پرسيدى ، حال از شهر و ديار خود برايم بگو ، چهره تو در شهر من چگونه چهره ايست ؟ اگر غريبى ! در ديار ما چهره ها همه ميهمان نوازند و بيقرار باران

:: برچسب‌ها: شبهاى بى ستاره , چهره , باران , شلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تنهايى براى من
شنبه 4 آبان 1392 ساعت 21:35 | بازدید : 364 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
.:شبهاى بى ستاره:. تنهايى را حال من كم ارزش برايت معنا مى كنم ، كمى نزديك تر بيا ! . . . . . . . هنوز جاى بوسه ام روى قاب عكست پيداست ! . . . . . هنوز جاى زخمهايى كه بر قلبم نشاندى پيداست ! . . . . . هنوز يك دسته مويى كه به يادگار در دستمالى به من بخشيدى در كنارى دارم ! . . . . . . ولى هر بار ميدانم داشتنت برايم آرزوست ، تو نيز خوب ميدانى و پذيرفتنش براى هر دومان سخت ، چه نيك تعبير مى كنى خواب تنهائيم را و چه زود فراموش مى كنى بودنم را ، چه زود انكار مى كنى وجودم را ، تنهائى را با وجودت معنا مى كنم .

:: برچسب‌ها: عشق , تنهايى , جك , اس , كليپ ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بى ستاره گى
چهار شنبه 1 آبان 1392 ساعت 18:22 | بازدید : 327 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
همه جا دود و غبار ، يكى اين طرف ، يكى آن طرف ، يكى نشسته ، يكى ايستاده ، يكى خندان ، يكى نالان ، اما من بى تفاوت ، به همه چيز ، چرا ؟ اين اوضاع ديگه راضيم نميكنه ، از اون وقتى كه تو آغوش ديگه اى ديدمش ، يه گيلاس بدستم ، ولى خالى ، چه تلخ ، من احساس تلخى دارمو اين احساس بعد گذشتنى ساده از اون برام چه شيرينه ، من ساده ، او ساده تر ، گيلاس ديگه ، يكى ديگه ، بزار راهت پرواز كنم راحت ، ميزنم بيرون ، تو حياط يه سيگارى دود كنم ، رو يه صندلى ، كنار حوض آب ، كبريت رو روشن كردمو يه سيگار آتيش مى گيره ، من يه دروغم

:: برچسب‌ها: جك , اس ام اس , كليپ , نماهنگ , گوگل , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 22 مهر 1392 ساعت 18:11 | بازدید : 337 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
خواسته ام تا ديوارى بسازم ، به سمتى كه هر روز خورشيد از آن سو طلوع مى كند ديوارى بلند ، از حس تنهايى از حسى كه هر روز صبح چشم باز مى كنم و هر روز آن را در كنار خود مى بينم ديوارى كه از آن نورى عبور نكند ، ديوارى كه در خود همه چيز را جز من ببلعد تا حس تنهائيم واقعيتى به خود بگيرد ، ديوارى كه هر روز خورشيد را انكار كند ، تاريكى را به شهرم هديه دهد ، بارانى پر از حس تنهائيم را بر من بباراند ، بارانى كه هر كس حسرت يك قطره اش را داشته باشد در پشت ديوار بأيستم ، در زير ريزش باران فرياد زدن را تمرين كنم ،

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: ديوار , باران , حس تنهايى ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
غربت ( قسمت آخر )
جمعه 29 شهريور 1392 ساعت 16:12 | بازدید : 343 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
با اينكه درد زيادى رو تحمل ميكردم ولى آنى با حضورش دلدارى عجيبى برام بود ، ميديدم كه چطور ، غم من آزارش ميده ، يه شب نيمه هاى شب خون زيادى از دست ميدادم ، واسه يه لحظه مرده بودم ! به هوش كه اومدم سراغ آنى رو گرفتم ، پرستار آنى كوش ، كجاست ، پرستار با لغات يكى در ميون بهم فهموند آنى همون موقع حالش بد ميشه و اتاق بغلى بسترى شده ، از جام بلند شدم رفتم پيشش منو كه ديد آروم شد ، هيچ وقت برام نگفته بود من شبيه برادرش بودم كه مرده بود ، يه لحظه كه منو تو اون حال ديده بود ياد برادرش افتاده بود اون روز اول تو

:: موضوعات مرتبط: غربت ( قسمت آخر ) , ,
:: برچسب‌ها: داستان , غربت , كليپ ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...
اشتباه نيست !
سه شنبه 26 شهريور 1392 ساعت 9:45 | بازدید : 341 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
اگر در نيمه راه كوچه تنهايى چراغى روشن مانده ، اشتباه نيست ! اگر نشستن در كنج پنجره در نيمه شب براى ديدن يار ؟ اشتباه نيست ! اگر گريستن از براى يار بود كه از چراغ روشن و كنار پنجره اى كه تو بر آن براى ديدنش نشسته بودى ؟ اشتباه نيست ! اشتباه نيست ، كه فكر مى كنى تنها شدى در ميان اين همه گلهاى كاغذى ؟ اشتباه نيست ! اشتباه نيست كه گاهى بر سر قبرى ميروى كه خود براى خود ساخته اى و بغض گلويت را ميگيرد و نميتوانى گريه كنى ، اشتباه نيست !

:: برچسب‌ها: شبهاى بى ستاره , اشتباه نيست , كليپ , اس ام اس , جوك , فيلم ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
هياهو
پنج شنبه 21 شهريور 1392 ساعت 19:15 | بازدید : 335 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
گريه ام گرفته ، از اين لحظه تنهايى ، از اين لحظه پر از خودم ، كى هستى واسم بگو ، بگو كه هستى ولى دورى ، بگو كه محتاج لحظه اى آرامشم ، بگو كه اينجايى تا صدات كنم از ته گلوم از انتهاى صدام ، فرياد بزنم كه بمون ، بى تو بودنو زياد تجربه نكردم ،

:: برچسب‌ها: هياهو , شبهاى بى ستاره ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 18 شهريور 1392 ساعت 1:49 | بازدید : 311 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
هيچگاه فكر نميكردم در منجلابى كه خود ساخته ام ، گرفتار شوم ، حال از آن روز سالها گذشته و تنها استخوان صورتم باقى مانده ، در ميان كاسه چشمانم ، بوته خارى رويده كه خار چشمم شده ، كاش زودتر خاك شوم ،از بار گناه ناكرده ، كه در اولين زمستان سرد رانده شدم از خانه و كاشانه اى كه هنوز به آن نگاه ميكنم ، تا به امروز سعى نداشتم از اين منجلاب خارج شوم ، خارج از اين منجلاب دنياى بى ارزشيست ! زيرا تو در آن زندگى ميكنى ، راه نجات براى هيچ يك از ما نيست .

:: برچسب‌ها: شبهاى بى ستاره , بدون عنوان ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
غربت ( قسمت پنجم )
دو شنبه 18 شهريور 1392 ساعت 1:30 | بازدید : 377 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
چند وقتى رو با آنى بودم ، واسم يه اتاق جور كرد و يه كار تو يه نون وايى ايرونى ، با اينكه سنش كم بود ولى روابط خوبى با ايرونى هاى مقيم اين شهر داشت ، شده بودم پايه واسه همه كارى كه داشت ، پارتى هاى شبانه ، رقص و آواز ، گاهى پخش مواد واسه تفريح ، پولشم ميزديم به پارتى و غمار . يه مدت چوش بوديم ، مريض شدم و تو خونه افتادم نتونستم برم سر كار ، آنى اومدو يه سرى بهم زد ، حال زياد خوشى نداشتم ، تو چشماش نگاهى كردم ، گفت : چيه يه جور نگام ميكنى كه اولين باره منو ميبينى . گفتم : آره اولين باره ، هر روز واسم اولين

:: موضوعات مرتبط: غربت ( قسمت پنجم ) , ,
:: برچسب‌ها: شبهاى بى ستاره , غربت ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
" دليل "
شنبه 16 شهريور 1392 ساعت 10:3 | بازدید : 786 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
به راستى كه هر چيز را نشانه ايست و هر نشانه را دليل ، هر دليل را علتى و هر علتى را سببى است ، پس در نيمه راه به سبب علتى خاص نشانه اى را در چيزى ميابى ! كه دليلش خودتوئى علت و تو با يكديگر نشانه اى هستيد از يك هدف ، هدف خود وسيله و شما علت پيدايش آن ، پس يا خود را درگير هدفى نكن ، يا خود دليل بر وجود يا پيدايش چيزى يا هدفى نشو ، امروزه در اجتماع هر شخصى خود را در معرض چندين آزمايش مى بيند ، مى آزمايد و خطا ميكند ، تا به نقطه اى اصلى برسد ، فضا و زمان را به هم ميريزد تا به خواسته خود برسد و خود را در دايره

:: موضوعات مرتبط: راديو بى موج ( دليل ) , ,
:: برچسب‌ها: فضا , زمان , دليل , علت ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...
ضامنم كيست ؟
یک شنبه 13 مرداد 1392 ساعت 1:51 | بازدید : 395 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بى گمان ، بي گناهم صدها بار به جرم نگاهى دارم ميزنى ، يك بار به رسم عاشقى خامم ميكنى ، روزها سر به زانو ميگذارى و شبها به رسم سالها مهربانى ميكنى ! گذشت يك عمر عاشقى ، به عشقى زورى كه هرگز نميپذيرم ، يا شاهدى كه يك عمر خاموش گريست ! به ياد آهو به ياد ضامن آهو ، من نيز آهويى تنها ، چابك زه رسم زمانه ، مىگذرم از دام دنياى عشق ، از دام نامردان عشق زه دام خوش چهره گانى كه هر روز دلبرى ميكنند و ميتازند و ميرقصند . پس كجاست ضامنم كيست ضمانتم كند ، ميان كوچه هاى عشق ، من آنم ، خسته در ميان بى مرامان بى نگاه .

:: برچسب‌ها: زخم خورده عشق , كليپ , اس ام اس , ضامن , داستانهاى كوتاه ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
غربت ( قمست چهارم)
چهار شنبه 9 مرداد 1392 ساعت 16:32 | بازدید : 633 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
اينجا اومدى چيكار ؟ خودم نميدونم ، اومدم صفا ، اومدم عشق كنم ، صفا ؟ عشق ؟ اشتباه اومدى ! چرا ؟ خامت كردن ! اينجا اول و آخرش غربته ! غربت ؟ اينجا غربته ! غربت اگه اينطوريه عيبى نداره ! حالا يه دختر با اين تيپو قيافه اومدى چى از من ميخواى ؟ من كارم اينه ! جونهايى مثل تو كه دنبال هزار آرزو اومدن اينجا ميدوزدم ميبرم ! ميدوزى ؟ كجا ميبرى ؟ ميبرم عشق و حال ! عشق و حال ! خوبه كه ، من واسه عشق و حاله كه اومدم اينجا ، دلم برات ميسوزه ! يه عمر كار ميكنى به اميد هزار آرزو مياى اينجا . پاشو ، پاشو كه يك عمر

:: موضوعات مرتبط: غربت ( قسمت چهارم ) , ,
:: برچسب‌ها: داستان , رمان , جك , اس ام اس , كليپ ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
غربت ( قسمت سوم )
شنبه 29 تير 1392 ساعت 16:55 | بازدید : 652 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

در اين ساعت از لحظه عمرم به نزديك ترين جايى رسيدم كه ميشد او را ديد ، نفرينش كردم ، ناله ميكردم ، از خود بى خود بودمو در اوج سير ميكردم ، او گرچه با من بود ولى او را نميديدم ، سرزنش ميكنى ، اين تو بودى كه در اميد ، نا اميدم كردى ، حال با دسته گلى بر سر سنگى سياه كه نام تو را در آن ميبينم ، نشسته ام ، اين تو هستى ، پاره اى از تنم كه سرد ولى پر از عشق از قاب عكس كوچكت نگاهم ميكنى ، هنوز ( آنى ) غريبم ، يادم هست روزى كه به اين شهر آمدم ، خوب يادم هست : نهم مارس دوهزار و يازده ، تازه وارد اين شهر درندشت شده . .



:: موضوعات مرتبط: غربت ( قسمت سوم ) , ,
:: برچسب‌ها: داستان , كليپ , اس ام اس , عاشقانه , چت ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
سخنى با شنوندگان
جمعه 21 تير 1392 ساعت 9:54 | بازدید : 330 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
. . . . . . : بسم الله الرحمان الرحيم : . . . . . . با نام خدا آغاز ميكنيم ، با نام او ، با ذكر او ، و در پناه او . اطلاعيه : با سلام خدمت شما شنوندگان و خوانندگان محترم ، راديو بى موج اولين راديوى نوشتارى دنيا آغاز به كار خود را در اين تاريخ اعلام ميكند ، باشد كه اين موج راديوئى سرشار از لطف و مهربانى از جانب شما عزيزان باشد ، زمان پخش برنامه ها ، تايم مشخصى ندارد ، و بسته به نظرات شماست ، شما مشوق ما در ساخت برنامه ها هستيد . عنوان برنامه ها از سوى شما عزيزان و ساخت برنامه از جانب ماست . عنوان برنامه

:: موضوعات مرتبط: راديو بى موج ( سخنى با شنوندگان ) , ,
:: برچسب‌ها: راديو , بى موج ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
راديو بى موج
جمعه 21 تير 1392 ساعت 9:37 | بازدید : 337 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

با سلام خدمت تمامى شما خوانندگان و وبلاگ نويسان عزيز . از امروز قسمتى جديد با نام ( راديو بى موج ) با هدف رسيدن به آزادى بيان و طرح ديدگاه هاى مختلف در مورد مسائل روزمره در اين وبلاگ اضافه شد . باشد كه مورد لطف و عنايت شما عزيزان قرار گيرد . 
با تشكر . مديريت 



:: موضوعات مرتبط: راديو بى موج , ,
:: برچسب‌ها: راديو , بى موج , اس ام اس , جك , داستان , كليپ , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
يكى از ميان همه
شنبه 1 تير 1392 ساعت 16:15 | بازدید : 315 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
يكى از ميان اين همه كافى ، سرزنشم ميكنى ! به چه جرمى ، تو خود مجرم روزهاى پر دردى ، بى صدا آمدم ، تا نترسى ، فرياد از اين همه بى دردى زشت يا زيبا ، كداميك . عاشقى عاشق باش ! كه عشق را بهاهنه كردى كه باشى ، حال سوختى ، اين بازى سوختن دارد ، به ياد گرگم به هواى روزهاى بچگى . آرام باش ، كه آرامشى وجود ندارد ، تلخ باش كه تلخى را به كام تو گوارا تر است ، سرد باش كه گرماى تنت از آن ديگريست ، ناراحتى ؟ خدا به همراهت

:: برچسب‌ها: خدا به همراهت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سيب سيزدهم
جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 17:38 | بازدید : 281 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بوى سيب را شستم از ميان لباسم ، گناه خورده سيب را تا به كى ،از سيب بيزارم از درخت آن بيم ناك . زندگيم در پاى درخت سيب گذشت ، بيزارم از ناگفته هاى زندگيم شانه خالى كنم ، بمانم يا بروم ، سرد اما پر اميد در حصرت سيبى ديگر كه از شاخه بيفتد ، تا باز بوى سيب را تجربه كنم ، ناخواسته به اينجا رسيدمو خواسته در اينجا ميمانم ، تا به 13 سيب . سيب 13كه از شاخه افتاد آن را در كنارى ميگذارمو خون گريه ميكنم ، از بابت آن 12سيب ، شاهد ميخواهم ، سيب سيزدم را شاهد ميگيرم ، بر آن نقش از خود ميكشم به آب مى اندازم ، تا دور دست ،

:: برچسب‌ها: گناه , سيب سيزدهم ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
( سرابى زيبا )
جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 11:3 | بازدید : 284 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بى صدا تر از هميشه صداش ميزدم ، نيمه جان ولى پرشور ، هنوز غروب خورشيد رو از ياد نبرده بودم ، آه از خلوتى كه گرفتارش بودم ، ساعت اينجا دير ميگذره ، خيلى دير ، تمام لحظات زندگيم رو با يك لحظه ديگه با اون بودن عوض ميكنم ، ولى كنج اين آسايشگاه شده زندگى من ، و او با يكى ديگه ، زخم خوردم از مردى كه عاشقم بود ، لحظه عروسى اون كنج ديوار قلبم تكيه داده بودمو نگاهش ميكردم ، تا روز آخر در انتظارش بودم ! اين بود كه ديوانه شدم و كارم به اينجا كشيد ، با اينكه چشمانم پر از اشك به كورى نزديكم ، زبانم ناى حرف زدن نداره ولى

:: برچسب‌ها: سراب رد پاى تو ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
بدون عنوان
جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 14:41 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
امروز آغوش گرمت رو از من دريغ كردى ، ساعت روى دستم رو خوب نگاه ميكنم ، و به خاطر ميسپرم ، پشيمونم كه چرا از ميون اين همه محبت ، گرماى مهر تو به قلبم نشست ، شاكيم ، از خودم و از تو ، حالا شكايت پيش كى ببرم ، خودم بودم كه انتخاب كردم ، بيخيالى ، اينطور بهتره ، ولى سخت ، ميخوام تنها بشم ،كاش هيچ وقت نميديدمت ، امروز رو به خاطر بسپار . اين جملات رو نوشت و براش پيامك كرد ، يه شيشه مشروب ، يك بسته قرص خالى كنارش ، ميون يك مشت برگ درخت ، لحظه هاى آخر ، جواب اومد ، ولى جوابى برنگشت ، زنگ پشت زنگ ، پاسخى نبود . .

:: برچسب‌ها: عشق , مرگ , رهايى , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
پرده نمايش خاليست
جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 8:34 | بازدید : 345 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
هنوز بعد از سالها ، پرده نمايش زندگيم خالى از بازيگر ، هنوز براى آن نمايشنامه اى نانوشته دارم ، گوشه پرده نمايش تنها يك صندلى ، كه گاهى خستگى از تن به در كنم ، خسته از روزى تكرارى ، از آمد و رفتهاى بيهوده ، چه كنم ، غمگينم در اين دنياى پر هياهو . نقش اول و آخر نمايش خودم هستم ، تو كه آمدى برايم نمايشنامه اى بنويس كه در آن عشق جايى داشته باشد ، زندگى معنا پيدا كند . آمدن و رفتنهاى شما عزيزان را تماشا ميكنم ، ولى هيچ يك حرفى براى گفتن نداريد ، با دلى خسته مينويسم ، حرفى براى گفتن ندارم ، خيال رفتن دارم خيالى

:: برچسب‌ها: خيال , بازگشت , تاريكى , نمايشنامه , پرده نمايش ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...