.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 16
:: باردید دیروز : 30
:: بازدید هفته : 55
:: بازدید ماه : 567
:: بازدید سال : 1216
:: بازدید کلی : 25258

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

( مقدمه )
جمعه 15 مهر 1398 ساعت 23:29 | بازدید : 842 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

¤ عاشقي يادت هست ¤ ( زندگي را مثل يك چنگ خوش آهنگ كه روزي دل عاشق را به دل باد سپرد به خزاني دادم تا كه از من ببرد سوي نواي دل بيمار شكار سياد ) اي كسان هم نفسان اي كه از كوچه ما ميگذري،سلامت باد ٠
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
دلم اینجاست
جمعه 13 آذر 1394 ساعت 2:49 | بازدید : 315 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

سفر اولین ندای عشق دل تنگ...... برای فردا آرام میگیرم به نم بوی خاک آرام میگیرم به هر چه بوسه سخت باور میکنم لحظه های خوب گذشته را از امروز آرام میگیرم به باد سرد پاییز به نم قطره های باران به سینه چاک چاک سرمای زمستان بگذار ببارم بگذار بگریم در تنگنای آغوش تو ای عشق دیگر یادت هم خستگی راه را کم نمیکند هنوز گریه ها برای توست ولی انگار سیاه و سفیدیت دیگر تکراری شده پیر شدی ای عشق میسوزی مثل پروانه به گرد شمع ولی یادت نیست ........ که هر چیزی زمانی برای پایان دارد و پایان تو گذر زمان است ( زمانت به پایان رسیده )
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بدون عنوان
یک شنبه 21 تير 1394 ساعت 3:36 | بازدید : 369 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

ای ترانه ای همدرد ای عشق خالی از گناه ای همسفر ای نگاه تنها ترین نگاه در جمع یاران تنها دوست دارم تو را ای که عاشق شدی به شمع پروانه ها می آیند از برایت گرد تو خواهند ماند به پایت خواهم سوخت تا دیرتر مرگ شمع را ببینم بعد از مرگ خود در دل آه میکشم از روز های شومت از روز های دل تنگیت در نهان خانه دل . دوستت دارم .همیشه
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
سه شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 12:59 | بازدید : 385 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

عاشق خسته دل امروز ، تنفرهای گذشته دیروز ، دردهای خستگی امروز ، محال بود نگاه های دیروز ، اونکه نگاهش بهم سخت ، امروز شده یک عاشق بیکس ، دارم باختن رو از روزهای دیروز به یاد میارم ، عاشقی رو از روزهای امروزم آموخته ام ، صبر کن تنها نرو ، دلهای ساده دیروز همه شدن عاشقان امروز ، لعنت بر نگاهی که حوس رو یاد میده ، لهنت بر چشمی که زندگی رو نفرین میکنه ، نفرین . . . نفرین بر دعای نیمه شب خسیس ، نفرین بر دستان دزد عشق ، از دزدین عشق هیچ برایت نمیمونه ، ای تنها نگاه ، ای تنها رفیق ، مواظب باش حسادت نگاهت رو از من ندزده، مراقب باش من رو دستان پر مهرت جدا نکنه ، عشق نرو کنج قلبم خانه نساز ، قلبم را کامل کن پر از خود ، کاخی بساز پر از گلهای کاغذی ، پر از خاطرات زیبای با او بودن ، بساز دیواری محکم از دست نارفیقان بی رفیق ، از نگاه نامحرمان بی دریق ، ای دست ، محکم بگیر دستان گلم را در بر خود ای عزیز ، بیا تنها که امروز شدم یک دوراهی پر از تشویش ، عزیز . عزیز .عزیز.
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
دو شنبه 18 خرداد 1394 ساعت 20:18 | بازدید : 380 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

ساده دل پر ادعا ، ای بی خبر ، سلام فدایی ، زشت ترین گناه ، خدا نگهدار فال امروزم زیباست در انتهای کوچهای دل تنگی ، دلبرت آنجاست بی صدا زندگی کن ، حال خوش امروزت با ماست درد دلت پنهان کن عزیز ، زشت ترین خاطره ها درد فرداست دوست امروزت دشمن شده ، آخ از دلی بی وفا شده سرزنش کردن سزاوار مرامت نیست ، چشمهایت خانه کسی غیر خدا نیست ای رفیق نیمه راه عاشق باش ، فردا صبح دگریست
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 18 خرداد 1394 ساعت 11:39 | بازدید : 365 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

اسارت واسه همه زندان و زندانبان رو نمایش میده ، یا اسارت خوبه یا بد ، بسته به نوع اسارت تفاوت تو زندانبانش ، تو خاطره ها زندانبان خودتی و خاطره ها زندان ، خودت خودت رو زندانی خاطره ها میکنی ، سرنوشت خاطره ها یا فراموشی یا اسارت کنج قلبه ، بیچاره خاطره ها ، که اسیر دستای کوچک ما میشن ، بیچاره ما که هستی رو فدای نیستی وجودمون کردیم ، آروم باش ، آروم ، اونقدر آروم که ذهنت پرواز کنه ، پرواز واسه تنهایی واسه آزادی ، به آزادی پر رو بال بده ، بالهای خسته رو باز کن ، اوج بگیر ، تا ستاره ها تا بی نهایت ، اونقدر بالا که هیچ رادار پدافندی قادر به شناساییت نباشه ، پرواز بلدی ؟ دو بال ذهن ، یه کم اراده یه کم نیت ، خلوص دل ، آرامش دست ، بستن چشم ، درک لحظه ، عاشق شو ، پرواز کن عاشقی یادت هست ، زندگی فلاکت زده شدی کپک زدی باید خاکت رو تکوند ، پیر شدی ، موهات سفیده ، ولی پر تجربه
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
یکی هست
شنبه 16 خرداد 1394 ساعت 23:15 | بازدید : 351 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

آرام هستم،آرام تر از گربه ای ملوس،بیگناهم،بیگناه تر از گل باغچه،که دستی آن را برای مهربانی چید،مهربام ،مهربان تر از گلهای بارانی،خیس تر از باران غروب،برایم آرزو ها دست یافتی شده،دست یافتنی تر از برگهای بالایی درخت چنار شاید امروز روز آخرم باشد ولی بی شک مهربانم،بیشک خوب زنگی خواهم کرد،بهتر از تو،بهتر از هر کسی که شاید در ذهن داشته باشی،دانستن این شوق من از دانستنی های محال ، محال تر است،خودم میدانم که هستم،که خواهم بود،و که خواهم شد، بهتر از تو زیرا عاشقم،عاشق باران عاشق گل،عاشق گلبرگی زیبا،که تنها خودش میداند و خودش، فکرت را مشغول نکن پیدایش نمیکنی،در قبلم جایش داده ام برای خودم،مال من جز من خدا ودیگر هیچ خاطره ها را فراموش نکرده ام رفیق ، سازه ها را با آب گریه هایم غسل داده ام ، ذهنم را برای عاشقی تربیت کرده ام ، رفاقت را بر دل استوار ساختم چرا ؟ زیرا چشمم بینا شده ، گوشی شنوا پیدا کردم ، ذهنم باز شده چرا ؟ با مشتی قرص هه هه هه آره قرص اعصاب تا حالا دیدی شاید بگی پشتو رو خوردی آره عزیز نشسته خوردم ولی اثر داشت به جرأت همه با قرص اعصاب و آهنگ یکی هست چاوشی خدابیامرز زنده ایم واقعا یکی هست ، به گوش میرسه ، چشمای من دنبال تو بود ، ولی رفتی ، یکی هست اول زندگی همه بدشانس ، همه بی پول ، همه آواره ، ولی دلت کجاست ، اونجایی که آرزوته ، سخته ولی آرزوته چرا نری دنبالش ، چرا آروم نشی ، فکر میکنی بدبخت عالمی ؟ یا فکر میکنی با ماشین بابا خوشبختی ؟ عزیزم مهربون بابا میره ، پولشم میره ، میمونی خودت با داشته هات ، ولی باز یکی هست ! ! ! من آخر راه رفته رو رفتم ، باز برگشتم اینجا که هستم ، ناراحتی ؟ میفهمم
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
دست خودم نیست
دو شنبه 10 فروردين 1394 ساعت 3:49 | بازدید : 350 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
آخ که هر وقت مینویسی خوندش دست خودم نیست آخ که هر وقت گریه کردی غم اشکت رو دل من , مرهمی نیست . آخ که سرد سرمای زمستون , باد پاییز , اشک بارون , طب خورشید , هیچکدوم مال من نیست . آخ که فردا اگه فریاد از ته دل نیست تو بدون دست خودم نیست . اگه فردا دست من تو دست تو نیست تو بدون دست خودم نیست . اگه امشب بی هوا روی سرت پرسه زدم بوسه عشق شبها مال تو , عشق فردا دست من نیست , اما امروز زخم فردا دست من بود , از دست تو , رو گونه من . خون دل خوردن امروز تو دست خودت نیست , سایه بودن , سردی دل , از نگاهت تو بدون دست خودم نیست . تو بمون رفتم بی صداست , تو بدون غم من تو دل تو ادعا نیست , مثل رویاست
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
من و تو ( عشقی که با دردهایم شکست )
شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 6:4 | بازدید : 372 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
ای سر زده از صبح ! سلام . ای عاشق دلخسته سلام . ای که قلبت را به یادش میفشاری ! سلام . صحبت را به یاد نسیم و باران به یاد دستان خیست آغاز میکنم . و باز سلام . . . . . . دیروز خوابت را دیدم ! یادم ماند که سوالی پرسیدی ! یادم یاشد اولش جواب سوال تو باشد . پرسیدی دوستت دارم ! جواب گفتم : دوستت دارم ! پرسیدی از کجای حال پریشانت بدانم دوست داشتنت مثل باران پائیز رگه ای کوتاه نیست ؟ باید از همین پریشانی مو از این حال زار از این قلب دلتنگ میپرسیدی ؟ مثل شبهای رفته عمری با و هر روز سوالت این بود ! دوستم داری ! ! ! ! ! تا به کی ثابت کنم دوستی خود را ؟ از بالش خیس ، از ناله های تو ، از دردهای من ، ولی این دردهای من تمامی نداشت . . . . . داشتنت گران تمام شد برای من که تنها ساعتی چند کوتاه را با تو بودم
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 5:42 | بازدید : 397 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
پیدا شده در انتهای برگ از جا مانده ی سرگذشت کجایی غمخوار روز های بچگی ؟ آب سرد بر روی صورت خیس مثل اشک روزهای درد آخ که گریه یادم نیست . کجایی درد دلم ؟ امشب باز به رسم یه وبلاگ نویس باز به وبلاگ خالیم سری زدم به امید مطلبی تازه . از کجا میشه نوشت ؟ از چی بنویسم که تکرار درد و غم نباشه ؟ از کی بنویسم که هر زمان به هر کی فکر میکنم یه جور درد و واسم خاطره نیاشه ؟ از خودم ! خودم که کوه دردم . ولی نه ! من محمد فامیلیم بمونه به حساب غربت سن و سال 30 ، اگه اینجام واسه دل خودمه ،باقی چیزا شخصی . و اما بعد . . . . مینویسم متن دلمو با هر چی آهنگ غمگینه . بیشتر متن های این وبلاگ واسه همینه که غمگینه . دوست داشتم از نوشته هام راضی بودم ولی این نوشنه ها مثل خط خطی کردن دفتر مشق یه بچه است که یادش رفته مشق فرداش رو آماده کنه . خوب اینم یه جورشه بازم مرسی
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سرگذشت
یک شنبه 14 دی 1393 ساعت 1:19 | بازدید : 419 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
ای آشنا ار از دیوانه ها ای که هرجا از تو نشانی است در تمام شدن روزهای تلخ شکی نیست به سرگذشت سپری شده ام ‌می اندیشم سالهای دور از خانه را یادت هست با آهنگ ملایم و گوشنوازش بی اراده من را به یاد عطر ترش لیمو و طعم خوش انار در شب یلدای سرد می اندازد بوی خوش گلاب و سرمست از شادی کودکانه تنهایی کوچه ها با من آشنا باش ای سرگذشت پنهان شبهای آینده پیش رو سرگذشت برای من نامفهوم ولی آشنا اما سرگذشت دستی دیگر داشت برای کودک خیابان نشین بیرون خانه برای او تقدیر درد به همراه آورد درد از جنس کودک کار کاش تنها غم کار بود که تنهاکار میساخت او و هم کیشانش را ولی غم سرما جانش بریده بود از خانه گرم خبری نیست پیاده رو خانه اش بود و غم بیمادری گریه را وعده شامش کرده تو نشستی به فکر اینجا شهر بی سرگذشت کودکی چند ساله میگذرد هیچکس را توان یاریش نیست با خود گفتیم به چند گفت به دستی نوازش به دستی پول شام شب که از ترازویم میرسد آخ ....... که کودک را کودکی بود و عاشق را کار و همت به جایی رسیدیم که هر چه نگاهش کنی در نمی یابی مشکل کجاست سخت دستانش را به هم میفشرد تا گرمایی کوچک بسازد در سوز زمستان سرد کجایی کودک از سرگذشتی مبهم درگذشت

:: برچسب‌ها: کودک , کار , زمستان ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
راز چشم های عاشق
پنج شنبه 6 آذر 1393 ساعت 2:55 | بازدید : 383 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
شبها در میان شب ، از گوشه و کنار همین شهر ، از لابلاي همین آدمها بودم ، اما انگار تو از دنیای وارونه ای ، از دنیایی دیگر ، مهرت به مهر ما مثل نیست ، عشقت زمین تا آسمان با عشق من فرق داره ، تو از کجایی که ندانسته از میل من همه چیز را میدانی ، دانسته یا نادانسته تفاوتش به یک آری تو دل بسته ، راز چشم های عاشق تو را هیچگاه نفهمیدم ، چرا ؟ چرا از پس هر پنجره تو را میبینم ، چرا در مهر تو غرق شدن برایم آرزوست ، چرا هر دقیقه را به نگاهت مثل بارش باران گره میزنم تا شاید تمامی نداشته باشی ، به ساعت نگاه نکن ، تنها به من خیره باش ، تنها مثل من باش ، عشق من باش ، از وجود من باش ، که ای کاش ) مال من بودی ( تو مال من باش جان فدایت ، اما آن روز که جان نباشد میشوی مال دیگری ، جانم فایده اش چیست ، چشمهای من چطور ؟ اگر نباشند هنوز زنده میمانم ، برای داشتن تو نیازی به چشم ندارم ، پس چشمانم برای تو ، مال من باش ، آخ ! چه شد ؟ بی چشم زیبا نیستم؟ کورش ؟ پس چه ؟ هیچ چیزی در این دنیا تو را از آن من نمیکردی ، باز هنوز تنها ترین تنها منم ، خاصیت تنهایی من نداشتن توست ، راهت باش ) شبهایی بی ستاره (
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
يک لحظه جنون
یک شنبه 31 فروردين 1393 ساعت 10:59 | بازدید : 454 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

اينجاست که يک لحظه ديدن را به يک عمر شنيدن ترجيح دادماينجاست که ساله خنديدنم آرامشي است در اوج طوفان يک اقيانوس رگبار باراني غم اينجاست که بر لبهپرتگاه تاريک زندگيم مي نشينم شمعي کوچک به دست ميگيرم در ميان اين همه باد و باران که صورتم خيس از نم اشک . اينجاست که وقتي خوابم در کنار قاب عکس تو خاطره ها برايم يک دفتري است از هزاران برگ که شايد سبز شايد زرد شايد خشکيده اينجاستکه ميگويم آي هر آنکه ميبيند مرا دلتنگ يکلحطه جنون مانده در نيمه راه رسيدن ببه سرآغاز آه که راه دور است و سرآغازش نزديک نزديک تر از شمع به پروانه حال من آن شمع و تو آن پروانه . حس ميکنم آن لحظه که در تنهايي خيال لا به لاي آن همه برگ شايد ناتمام مي نويسم ولي آخر اين قصه فقط خنده هاي سالها خاطره بر جا مانده اين رسم روزگاريست که سالها مرا بر لبه اين پرتگاه نگه داشته اين طوفان با امواجي بلند ميشويد خاک پرتگاهي که من بر لبه آن نشسته ام ايمان دارم به خدا و خودم مي ايستم رو به آب رو به دريا رو به هرچه تاريکيست شمع روشن را بالا ميگيرم گرچه شمه خاموش ميشود ولي حال از نور شمع من مانند شمع ميتابم با من بتاب مثل هزاران کرم شب تاب مانند هزاران خورشيد مانند هزاران ستاره شبهاي بي ستاره
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شاهدي زنده
یک شنبه 31 فروردين 1393 ساعت 10:32 | بازدید : 430 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بنام خدا امروز از مهمترين مسائل روز تنها يک مسئله خودنمايي ميکند محث در يافت يارانه نقدي که دولت پيشين آن را اجرايي و امروز دولت فعلي با نگاهي متفاوت با آن برخورد ميکند شايد در زماني که ما زندگي ميکنيم با سختي ها و دشواري هاي زيادي روبرو باشيم ولي روزهاي خوشي را نيز پشت سر گذارده ايم امروز روز آخر ثبت نام يارانه خانوار است و خانوارهاي جا مانده که خود را متقاضي دريافت يارانه مي دانند مي بايست ثبت نام کنند و آن دسته از خانوار که تمايلي به دريافت يارانه ندارند ميتوانند انصراف دهند اما نکته مهم در اين ميان اين مسئله است که آيا دريافت اين يارانه حق ماست ؟ اگر حق ما بوده و هست چرا آن را از ما دريغ ميکنند و اگر حقي و سهمي از اين يارانه و مبلغ 45500 تومان براي شخص يا اشخاصي وجود ندارد چرا در قطع به يکباره آن اقدامي صورت نميگيرد . امروز همه ما ميبينيم که سختي هاي زيادي را تحمل ميکنم و صدها بار شکر ميکنيم و باز هشتي بر 9 وجودمان را گرفته که خيال رها کردن اين گريبان را ندارد . اي مسئولي که يارانه خود را ميبخشي تا سهم درمان اضافه شود آن کودکي که از گرسنگيدرد شکم ميکشد نيازي به قرص و دارو ندارد اي مسئولي که يارانه ميبخشي آن پدري که خرج دوا و درمان براي علاج کودک خود را ندارد و راهي بيمارستان ميشود تا از اين يارانه درمان استفاده کند و خرج عمل جراهي کودکش سر به فلک ميگذارد نيازي به بخشش يارانه تو ندارد ( رايگان معالجه کنيد ) نه اينکه پذيرش بيمارستانها از بستري بيمار به خاطر سهم درمان بيمار جلوگيري کنند. شما نتها درمان را ميبينيد اگر انساني زنده نماند سهم درمان به دردش نميخورد زماني بود که همسايه از همسايه خبر داشت زماني بود انسانها مهربان تر بودند اما امروز چشمهاي پر اشک جايي براي ديدن ديگران باقي نميگذارد و بس الهي تو باش تنها معبودم روزي امروز هر روزم را از تو ميخواهم و تو را ميخوانم کاش تنها يک لحظه نگاه انسانها مهربان تر بود . . . . . . الهي به اميد تو

:: موضوعات مرتبط: شاهدي زنده , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مرا در جمع جايي نيست
سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت 4:48 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
از آنجا كه تنهاترينم ، مرا در جمع جايي نيست ، خيال بافم و عجول ، آشنايم ولي سر به زير ، بر سر در خانه نوشته ام نزديك نشويد ، خانه ارواح اينجاست ، عاقبت تلخ من سايه شد بر عبور عابران خسته دل مانده در راه ، سرنوشت اينجا سياه و سفيد است ، اينجا زماني دور خانه اميد بود ، دشت خشكيد ، سايه از سرما به خود لرزيد ، جوي آب سر بالا ميرود ، شك ندارم همه را از ديده من ميبينند و بس ، شاهد از غيب رسيد ، قاصدكي خوش خبر ، مرا در جمع جايي نيست
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
سرگذشت
شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 11:12 | بازدید : 450 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
در انتهاي دنياي بي مثال من تنها يک چيز وجود داشت و آن تابلويي بود از سر گذشت من .سرگذشتي که هيچ کس نخوانده . بر روي تک تک کلمات آن برگها خانه کرده .نم تمام وجودش را گرفته . من اينجا کنار سنگ سرنوشت مينشينم با تکه اي آهن روي سنگ مينويسم يادت بخير .يادت گرامي .گه بودي کجا بودي چه شدي .من : تنها چراغ بي فروغ روزهاي دردم .من تنها ناجي شبهاي پر دردم .بي مثالم . بي آلايشم .پاکم . من سرنوشت تمام آدمهاي پر دردم . من همانم که تنها بي تو ماندم ولي افسوس ديدار سخت . و تنها من اينجا مانده ام کنار سنگ سرنوشت . باشد که سرنوشتم شوم نباشد مثل خيلي ها تلخ نباشد و زهرمارم نکند .

:: برچسب‌ها: شبهاي بي ستاره , سرگذشت ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
هنوز نمیبینم
یک شنبه 29 دی 1392 ساعت 6:9 | بازدید : 393 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
کجا ، تا به کی ، سر درد امانم بریده ، هر روز نمیبینم با چشمانی کور با دستانی که منت چشمانم را میکشید ، با خسته هنوز باد را میفهمم ، هنوز با نسیم بیگانه ام ،با باران رفیقم ،با عشق بیگانه ام ، بیگانه تر از چشمان کورم ، اگر کورم دست خودم نیست ، آدم های اطرافم مرا کور می بینند ، ولی به خوبی چشمان بینای آنها من نیز میبینم ، ولی آدم ها من هنوز نمیبینم

:: برچسب‌ها: شبهای بی ستاره , شب بی ستاره ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
انتهای دنیای من
دو شنبه 23 دی 1392 ساعت 2:31 | بازدید : 415 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
میخواستم در میان این دنیای سرد گرم باشم ، میخواستم آرام باشم میشد برای من باشی ، میشد خدا داشته باشم میشد دین دار باشم ولی شانه ام خم شد ، خم شد از این همه درد ، شانه ام را به کدامین دیوار تکیه دهم که کسی زیر پایم را خالی نکند ، به زمین خوردنم نخندد ای ساده دلها ما همیشه زیر پای دنیا لگدمال شدیم بی آنکه گناهی جز دوست داشتن داشته باشیم ، دیوار شانه ام را نگه دار ، درد دارم عجیب ، له شدم عجیب ، آی آدم ها دستانم خالی است ، سنگم نزنید ، من سنگسار شده ی همین کوچه تنهائیم که تا دیروز در آن پرسه میزدید . ساده بودم ، روانه ی کوچه تنهایی شدم ، لال شدم ، دل شکسته ، ساده ای ماندم با لباسی پاره ، من محمدم ، ساده دلی رانده شده ، به جرم عاشقی ، به جرم عشقی سخت ، من محمدم زاده شده در انتهای زمستانی سرد ، رو به بهار ، ولی سالهاست سال زندگییم جز اسفند ماه دیگری به خود ندیده ، نوشتم برای برگ زرد شد خشکید ، نوشتم برای آب ، سرد شد یخ بست ، نوشتم برای کاغذ مچاله شد ، گریست ، درد دارم دردی عجیب ، سالهست نخندیدم ، سالهاست به خود در آینه نگاه نمیکنم ، من سایه شدم ، غرق شدم میان آدمهایی که گذر کردن برایشان عادتی شد از روی بیکاری ، دنیای سرد من بوی نم گرفته ، بوی مردگی ، بوی غم گرفته ، خسته شدم عجیب خسته شدم

:: برچسب‌ها: مات مانده , سر به مهر ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
دوست داشتم
یک شنبه 17 آذر 1392 ساعت 6:43 | بازدید : 432 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم تو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه خود آسمونه تو دنیای سردم به تو فکر کردم که عطرت بیاد و بپیچه تو پارچه بیای و بخندی تو باز خنده هاتو مثل شمعدونی بزارم رو طاقچه به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حال داره

:: برچسب‌ها: متن ترانه , دوست داشتم , چاووشى ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب ...
روزهای پائیز
چهار شنبه 29 آبان 1392 ساعت 2:45 | بازدید : 508 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
آخرين روز , آخرين برگ , بيكسي و تنهايي من همون برگ بود و بس , وقتي اون برگ هم افتاد سراپا وجودم درد بود , از لحظه جوانه زدن در بهار تا لحظه افتادنش در پائيز واسم يك عمر بود و تنها درد كشيدم در دوران جوانه زدن برگ , در لحظه افتادن برگ دردي نكشيدم, يك عمر درد حالا واسم يه خاطره بوداز تمام دردهايي كه كشيدم , هنوز همون جا پشت پنجره , پنجره اتاق بيمارستان كه هم دردم بود تو تمام لحظه هاي بد من, لحظه هايي كه شده بودم يه سربار , يه افليج كه باقيمونده عمرشو رو يه ويلچر با نگاه ترحم اينو اون بايد زندگي ميكرد , داستان من پر از درد بود و بس. يك روز , يك ماه , يك سال , اولين بار تو دانشگاه ميديدمش , يه حس عجيبي داشتم , واسم جزاب بود و جالب , اولين بار سر گرفتن جزوه صداش زدم , بهش ميگفتن خر خون كلاس , بچه مثبت بود و خوش تيپ , به اسم كوچيك صداش زدم . آقا رامين : برگشت , نگام كرد , بله : امري داشتين . گفتم : چند جلسه نبودم جزوه ميخوام لطفا جزوتونو بدين چند روز امانت دستم باشه . پرسيد : شما ؟ گفتم : صادقي هستم , همكلاسيم . گفت : شرمنده كه به جا نياوردم , بله , حالا جزوه كدوم درس رو ميخواستين ؟ اين شروع يه رابطه بود كه بين منو رامين شكل گرفت , سالها از اون روز گذشت, دانشگاه رو با كلي اميد و آرزو گذرونديم , كه اتفاقي واسم افتاد كه مسير زندگيم عوض شد .

:: موضوعات مرتبط: روزهای پائیز , ,
:: برچسب‌ها: شبهاى بى ستاره , داستان كوتاه , روزهای پائیز ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد